وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی
چشمِ بد دور! غزلخوان شده باشی جایی
بله! یک روز تو هم حال مرا میفهمی
چونکه در آینه حیران شده باشی جایی
بیگناهیست که تهمت زده باشند به او
باد، وقتیکه پریشان شده باشی جایی
ماهِ من! طایفهی روزهبگیران چهکنند؟
شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی
صورت پنجره در پرده نباشد از شرم
کاش! وقتیکه تو عریان شده باشی جایی
من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
عجیب است
واکنشی است که موازنه ای ندارد
کاتالیزگر هم نمیخواهد
شرایطSTP هم ندارد
گاهی آنقدر آرام است که مدت ها به طول می انجامد
گاهی آنقدر سریع است که به پلک به هم زدن هم نمیرسد
واکنش دهنده اش برق چشمان یار است
واکنش شگفت آوریست که فرآورده اش گاه مفید است و زنده میکند و گاه جوری میمیراند که دیگر برگشت پذیر نیست
عجیب فرمولی دارد عشق
میگفت:
ببین من آدم دروغ و دغل بافتن نیستم.
نمیگم تو اولیمی، بودن!
قبلِ تو خیلیا بودن، همه شونم وقتی اومدن گمون میکردم عشقن، کنارشونم بدک نبود حالم، می گفتم، میشنیدم، روزگار میگذروندم خلاصه.
نبودناشونم یه چند صباحی حالمو بد میکرد اما هرچی بود میگذشت!
اما تو نبودنات نمیگذره.
تو نبودنات حالمو بد نمیکنه، میکُشه فقط!
من با خیلیا خندیدم، اما فقط برا توئه که چشمام تر میشه، فقط رفتن توئه که به گریه م میندازه حتی فکر و خیالش!
ببین من دروغ نیست توو کارم،
تو اولیم نبودی.
اما به جون مادرم قسم، آخریمی!
#طاهره_اباذاری_هریس
شاید رها شدن و تنها موندن
ترسناک ترین حس دنیا باشه
اما بیتفاوتی نسبت به رفتن آدم ها،
یه حس پر از قدرته!
وقتی رهام کردی و رفتی
فکر کردم جایی که وایسادم ته دنیاست
فکر میکردم دیگه نفسم در نمیاد
انگار یکی وایساده روی گلوم و میخواد خفم کنه
فکر میکردم تموم شدم
اخر کارمه
دیگه عاشق نمیشم
دیگه کسی نمیتونه مثل تو منو به وجد بیاره
دیگه هیچ کسی نمیتونه قدر تو توی قلبم جا بشه
ولی رفتنت ته دنیا نبود
اکسیژن کم نیومد
خفه نشدم
تموم نشدم
من بعد تو قوی ترین آدم روی زمین شدم
حالا یه آدم بیتفاوتم
که هر کسی بخواد بره
خودم براش چمدون میبندم.
هر آدمی شاید در عمرش فقط یک بار می تواند کسی را به تمامی دوست بدارد.
تمامش را.
حتی تیرگی های روحش را بپرستد.خدا بسازد از آدمی که می داند آسمانی نیست.
نگاهش کند و دلش ضعف برود و بی آن که داشتن یا نداشتن آغوشش چندان مهم باشد، از حال خوب او به آرامش برسد.
محو شود، پنهان شود، گم شود در زوایای تنِ او حتی اگر به نگاهی از دور قناعت کند.
دل خوش کند حتی به بوسه های ناممکن قبل از خواب، به عکسی روی گوشی موبایلی.
هر کسی شاید فقط یک بار، با یک آدم، پرنده می شود.
#حمید_سلیمی
کاش میشد تمام آدمهای غمگین و
تنهای جهان را در آغوش کشید،
برایشان چای ریخت،
کنارشان نشست و با چند کلام ساده،
به لحظاتشان رنگ آرامش پاشید
و حالشان را خوب کرد.
کاش میشد این را قاطعانه و آرام
در گوش تمام آدم ها گفت؛ که غم و اندوه، رفتنی است
و روزهای خوب در راه اند،
که حال همهمان خوب خواهد شد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
چند سال پیش شوهرم به من خیانت کرد. گفتنش سخت است اما توی خیابان دیدمش. نه اینکه تعقیبش کنم، نه! از یک فرعی پیچیدم بیرون و بومب! یک الاغی با سرعت کوبید به سپر ماشینم. کلهاش را از پنجره بیرون آورد داد زد: کی به شما گواهینامه میده؟!» و خب آن الاغ همسرم بود. کنار دستش زنی نشسته بود که گردنش آنقدر دراز و احتمالا کلفت بود که موهای قرمزش به سقف ساییده میشد.آب دهانم را قورت دادم و سرم را از پنجره بیرون آوردم و داد زدم: همونی که به اون خانم بغل دستیت گواهینامه داده» گردنش همانطور بین پنجره کج ماند و با عینک دودی شکسته روی دماغش نگاهم کرد و گفت: لاله!تو واسه چی این موقع بیرونی؟!» واقعیت این است آدمهایی که خیانت میکنند فکر میکنند وقتی از همه طلبکار باشند مو لای درز گندکاریشان نمیرود. درواقع اینقدر توهم هوش و ذکاوت دارند که جرات میکنند خیانت کنند. زن مو قرمز صورتش را چسباند به شیشه و نگاهم کرد و از پشت شیشه با حرکت دهان گشادش معلوم بود دارد میگوید: زنته؟!» فرهاد از ماشین پیاده شد و با دستهایش اشاره میکرد آرام باشم. من آرام بودم چون از روز اول ازدواجمان فرهاد بوی خیانت میداد. اینهایی که خیانت میکنند هم خوش زبانند هم خوشبو. و خب فرهاد همان بوی عجیب و خوب را از روز اول میداد. یادم است آمد جلویم ایستاد و گفت به خاطر من دور همه را خط کشیده و من میتوانستم تف و لعنت جاری شده همه آن خط کشیده شدهها را توی زندگیمان ببینم. جلوی ماشینم ایستاده بود و میگفت پیاده شوم. آن زنیکه هم داشت با زنجیر کیفش ور میرفت و با ناخنهای تیزش به شیشه میزد که در قفل است. ما زنها معمولا به رقیب عشقیمان میگوییم زنیکه. آن ک» اضافه هم ک» تصغیر نیست. معنی ناموس میدهد. فرمان را سفت گرفته بودم و داد زدم زنگ بزن پلیس بیاد»
با موبایلش شروع به شماره گرفتن کرد و گفت: آره اتفاقا پلیس حتما بیاد ازت توضیح بخواد تحت چه عنوانی داشتی تعقیبم میکردی»
داد زدم: تحت عنوان خر سادهای که گیر آوردی» شیشهها را بالا دادم و ضبط ماشین را بلند کردم تا صدایش را نشنوم. دهانش همچنان تکان میخورد و ضبط میخواند: اینبار اگه خدا کنه، قلبم اگه نگام کنه، من دیگه هیچی نمیخوام، حرفامو باور بکنه، بهش میگم اگه بخواد، چشمامو فرشش میکنم» ماشین را روشن کردم دلو به دریا میزنم، میگم که عاشقش منم، میگم که از همه سری، تویی فقط دل میبری…» سرم را با آهنگ تکان دادم و پایم را از روی کلاج برداشتم و گاز دادم. زیرش کردم. در واقع نمیتوان گفت زیر، چون افتاد روی شیشه ماشین و مجبور شدم یکبار دنده عقب بروم تا از روی کاپوت قل بخورد بیفتد زمین. زن مو قرمزی هم یکی میزد به پنجره ماشین و یکی توی صورت خودش. هنوز چهره فرهاد را یادم است وقتی صورتش چسبیده بود به شیشه تَرَک خورده ماشین و دهانش تکان میخورد. اما فرهاد مردنی نیست. از وقتی یکبار توی هجده سالگی از تراس خانهشان پرت شده پایین، بدنش آب بندی شده و مشکلی برایش پیش نمیآید. برف پاکن ماشین را زدم تا خونهایش را بشورد و به سمت خیابان اصلی گاز دادم. از توی داشبورد کیسه تخمه را در آوردم و شروع کردم به تخمه شکستن. راستش را بخواهید اگر بخشیده بودمش اینقدر با لذت تخمه نمیخوردم تا الان که زیرش کردم. همان شب هم از بیمارستان زنگ زدند که یک از خدا بیخبری شوهرتان را زیر کرده و فقط شما را صدا میکند. دو روز بعدش با دسته گل رفتم عیادتش تا یکبار هم تمرین خفگی با بالشت را با هم داشته باشیم. در اتاقش را باز کردم و هیکل تا نصفه گچ گرفتهاش را دیدم. معمولا آخر قصهها میفهمیم سوتفاهم بوده یا زود قضاوت کردیم اما از آن جایی که واقعیت کوفتیتر از این حرفهاست فرهاد از زیر گچ فک و چانهاش، با صدای مبهمی گفت:غلط کردم! خودت میدونی من بین قرمه سبزی و زرشک پلو مرغ هم نمیتونم یه انتخاب داشته باشم. مشکلم ریشه داره» دستم را گذاشتم روی کله گچ گرفتهاش و گفتم:من قرمه سبزیتم یا زرشک پلوت؟» خواست دستش را بیاورد طرفم که کوبیدم زیرش و گفت:تو صبحونه جمعه منی!» اینها را نباید کشت، اینها را باید داد دست طبیعت تا به صد شکل و زنده زنده تجزیهشان کند و با اثراتشان آفتابه و دمپایی پلاستیکی درست کرد. برای همین بیخیال کشتنش شدم و کیفم را برداشتم و آمدم بیرون تا باقی عمرش ناشتا بماند. این دمپایی پلاستیکیهای بزرگ و درشتی هم که جلوی در دستشوییتان میبینید در زندگی قبلیشان ممکن است فرهاد یا امثال او باشند. خیسشان نکنید.
#مونا_زارع
درو بآز کردم بری!
میدونی.
من واسه کسی که نمیخوآد بمونه
خودم درآرو بآز میکنم تا بره!
شآید دیگه هیچوقت برنگرده.
شآیدم یروز پشیمون بشه از رفتنِ بی دلیلش؛
اما موندنی که ریشه ندآره و لغزندست؛
موندنی که فکرِ رفتن خرآبش میکنه
واسه من بی ارزشه.
درو بآز کردم بری،
دلمُ قفل و زنجیر زدم که ندوئه دنبالت
اما راستشو بخوآی یه وقتآیی با خودم میگم
کاش درآرو میبستی.
منو تو آغوشت میگرفتی و
دمِ گوشم میگفتی:
" من از تو رآهِ برگشتی ندارم "
#المیرا_دهنوى
توی کارش موفق بود عروس که شد، قید کار کردن را زد. چهار گوشه ی کار را بوسید به کل خانه نشین شد. گفت:" شوهرش دوست ندارد کار کند." گفت:" خیلی کیف دارد به خاطر کسی که دوستش داری، خانه نشین شوی، حتی اگر عاشق کارت باشی، حتی اگر توی خانه ماندن را دوست نداشته باشی." لبش می خندید چشمهایش اما نه. غم چشمهایش را نمی توانست قایم کند. این آخرها هر وقت می دیدمش توی خودش بود. دلم می خواست ازش بپرسم برای آدم ِ دیگری عوض شدن، چطور است، مزه دارد؟ بعد دیدم بهتر است آدمهای غمگین را سوال پیچ نکنم.
چقدر خوب است یک نفر باشد آدم را همانطوری که هست دوست بدارد
قدش را، وزنش را، کارش را، حتی دیوانه بازی هایش را.
به خدا ساده ترین شعرِ منی … می فهمی ؟”
بهترین فرصت عاشق شدنی … می فهمی ؟
به چمنزار جهان جز تو نروییده گلی
گل زیبای میان چمنی … می فهمی ؟
مژده ی روشن وصلی و دلم با تو خوش است
مستی باده و جام کهنی … می فهمی ؟
و برای من دور از وطن خانه به دوش
نبض خوب ضربان وطنی … می فهمی ؟
نتوان از تو نوشت از تو سرود از تو گذشت
خارج از مطلب و حرف و سخنی … می فهمی ؟
شاعر این غزل از چشم تو ویران شده است
که برایش بت سیمین بدنی … می فهمی ؟
تنهایی آدم رو کمطاقت میکنه. دلتنگی از یه آدمِ تنها، موجودی غمگین و بیمنطق میسازه. یه وقتایی بینِ این همه آدمِ غریبه و آشنا، به این محتاجیم که حضورِ کسی رو کنار خودمون حس کنیم. کسی که شنوندهی بهانههای ریز و درشتمون باشه. یه نفر که بشنوه و لبخند بزنه. گوش کنه و به دل نگیره. شنونده باشه و سکوت کنه. یه نفر که تویِ اوجِ بی منطقیمون، صبورترین آدمِ دنیا باشه. خیلی وقتا ما خودمون میدونیم حرفی که میزنیم منطقی نیست، اما یه نفر باید باشه تا تویِ چشمامون نگاه کنه و برای چند لحظه حقی که نداریم رو بهمون بده. کسی چه میدونه، شاید ما اون لحظه فقط تشنهیِ توجهیم، فقط کمی توجه.
تنهایی آدم رو کمطاقت میکنه.
#پویا_جمشیدی
برای کسی وقت بزارید که براتون وقت میزاره
برای کسی بمیرید که براتون تب کنه
این مثل درستی است
ارزشمندی خودتون رو در هر شرایطی حفظ کنید
بدونید اگر در رابطه ای باشید که برای طرف مقابلتون مهم نیستید، فقط وقتتون رو تلف کردید
چون اون هیچ آینده ای رو برای این رابطه متصور نیست
ملاک تشخیص اش هم وقت گذاشتنه
صرف وقت و زمان برای یک رابطه، سنگ محک اینه که اون آدم شمارو دوست داره و میخواد با شما ادامه بده
نه اینکه از رو شیکم سیری رفتار کنه و عین خیالش نباشه
گاه گاهی که دلم میگیرد به خودم می گویم:
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟!
به که باید پیوست؟!
به که باید دل بست؟!
حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟!
تو خدا را داری
و خدا
اول و آخر با توست.
و خداوند عشق است ♥️
تاثیر آب بر سلامت
پس از اکسیژن آب مهمترین عامل ادامه حیات میباشد. ما هفتهها بدون غذا زنده خواهیم ماند اما بدون آب زندگی امکان پذیر نخواهد بود. آب یکی از ترکیبات اصلی بدن میباشد که حدودا حدود 60 تا 70 درصد وزن بدن انسان را تشکیل میدهد، و هم در داخل و هم در خارج سلولها وجود دارد. پس برای انجام وظیفه سلولها، وجود آب در بدن ضروری است.
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره ی تاتثیر آب بر سلامت اینجا
آب از طریق غذای خورده شده و آب نوشیده شده جذب بدن شده و از طریق کلیهها (ادرار) پوست (عرق کردن)، ریهها (تنفس) و مدفوع از بدن دفع خواهد شد. در یک فرد سالم، میزان آب دریافتی و آب از دست رفته حدودا برابر میباشد.نیاز یک فرد به آب بسته به ساختار بدنی، سن، فعالیت، عادات غذایی و آب و هوا متغیر است.
زمانی که آب بدن به اندازه 2 درصد وزن بدن از دست رفته باشد، عارضۀ دِهیدراتاسیون (کم آبی) شروع میشود، هرگاه آب دفع شده از بدن بیش از آب دریافتی بدن باشد، آب بدن تخلیه میشود. در کاهش آب بدن تغییراتی در بدن شخص رخ میدهد تشنگی، ضعف، از دست دادن وزن بدن، خشکی پوست، افزایش ضربان قلب و گیجی از نشانههای بارز آن میباشد که اگر کم آبی بدن برطرف نشود، اندامهای حیاتی توانایی انجام وظیفه خود را از دست میدهند و اگر باز هم کم آبی برطرف نشود بیهوشی و مرگ را به دنبال دارد.این را بدانید که بهترین زمانهای نوشیدن آب، حدود نیم ساعت قبل از غذا و حدود 2-3 ساعت بعد از غذاست.
یکی از معضلات زندگی امروز انسانها برخلاف پیشرفت روزافزون علم، هنوز هم آلودگی آب می باشد. همه موجودات زنده نیاز به آب تمیز و پاک دارند. برای رویش محصولات کشاورزی و برای نوشیدن نیاز به آب داریم. در صورت مصرف آب آلوده، ممکن است در همان لحظه آسیبی به سلامتی شما وارد نشود، اما اگر در مدت طولانی از این آب آلوده مصرف کنید، سلامتی شما به خطر خواهد افتاد.
آلودگی آبهای آشامیدنی میتواند اثرات مختلفی بر سلامت انسان بگذارد و تاثیرات این مساله در دراز مدت به شکل بیماریهای مقاوم در برابر درمان بروز کند.
دلایل آلودگی آب
که تمامی این موارد باعث آلودگی آبها میشوند و مواد آلی و معدنی و همچنین میکروارگانیسمهای بیماریزای زیادی را به منابع آب وارد میسازد. پس تاثیر مستقیمی بر روی سلامتی جسم انسان و ایستم طبیعی ما دارد.
همراه ما باشید.
*لطفا بخونین اما با دقت ڪه متوجه بشین چے گفته.*
*چڪیده از ڪتاب:*
*اینڪارونڪن ، اینڪارو بڪن*
*نویسنده : احمد فارسی*
****************
*١- اگه میخواے راحت باشے ، ڪمتر بدون ؛ و اگه میخواے خوشبخت باشے ، بیشتر بخون.*
______________
*٢- تا پایان ڪار، از موفقیت در آن ، با ڪسے صحبت نڪن.*
______________
*٣- براے حضور در جلسات ، حتے یک دقیقه هم تأخیر نکن.*
______________
*٤- قبل از عاشق شدن ،ابتدا فڪر ڪن ، ڪه آیا طاقت دورے ، جدایے و سختى رو دارى یا نه؟؟؟*
______________
*٥- "سڪوت" تنها پاسخے است ڪه اصلا ضرر ندارد.*
______________
*٦- نصیحت ڪردن ، فقط زمانے اثر دارد ڪه 2 نفر باشید.( در بین جمع کسى را نصیحت نکن )*
______________
*٧- در مورد همسر ڪسے اظهار نظر نڪن ، نه مثبت نه منفی.*
______________
*٨- نوشیدنے هاے داخل لیوان و یا فنجان را تا آخر ننوش.*
_____________
*٩- در اختلاف خانوادگے حتے اگر حق با تو است ، شجاع باش و تو از همسرت عذر خواهے ڪن.*
______________
*١٠- براے ڪودڪان اسباب بازے هاے جنگے هدیه نبر.*
______________
*١١- نه آنقدر ڪم بخور ڪه ضعیف شوے ، و نه آنقدر زیاد بخور ڪه مریض شوی.*
______________
*١٢- بدترین شڪل دل تنگے آن است ، ڪه در میان جمع باشے و تنها باشی.*
______________
*١٣- شخص محترمے باش ، و بدون اطلاع به خانه و محل ڪار ڪسے نرو.*
______________
*١٥- وجدانت را گول نزن، چون درستے و نادرستے ڪارت را به تو اعلام مے ڪند.*
______________
*١٦- موقع عطسه ڪردن ، حتما از دیگران فاصله بگیر و از دستمال استفاده ڪن ولے با تمام وجود عطسه ڪن.*
______________
*١٧- عاشق همسرت باش تا بهشت را ببینی.*
______________
*١٨- ڪثیف نڪن، اگر حوصله تمیز ڪردن نداری.*
______________
*١٩- بخشیدن خطاے دیگران بسیار قشنگ است،،، تجربه ڪردنش را به تو پیشنهاد مے ڪنم.*
______________
*٢٠- همه جا از همسرت تعریف و تمجید ڪن، حتے در جهنم.*
______________
*٢١- با ڪارمندانت مهربان، ولے قاطع باش.*
______________
*٢٢- غرور ڪسے رو نشڪن، چون مثل شیشه ے شڪسته براے تو، خطر آفرین است.*
______________
*٢٣- عمل خلاف را، نه تجربه ڪن، نه تڪرار.*
______________
*٢٤- در جایى که اشتباهى ازت سر زد ، با شجاعت اقرار ڪن ڪه اشتباه ڪردی.*
______________
*٢٥- هنر نواختن را یاد بگیر، نواختن موسیقے در هیچ ڪشورے گدایے نیست.*
______________
*٢٦- هنگام صحبت ڪردن با دیگران ، به چشم آنها نگاه ڪن تا پیام و ڪلام تو را درک ڪنند.*
______________
*٢٧- با دندان، میخ نڪش.*
______________
*٢٨- ڪسے را ڪه به تو امیدوار است ، نا امید نڪن.*
______________
*٢٩- براے ڪسے ڪه دوستش دارے ، در روز تولدش پیام تبریک ارسال ڪن.*
_____________
*٣٠- اولین خیّر باش.*
______________
*٣١- با داشتن همسرے خوب وخوش اخلاق، همه ڪس و همه چیز را یڪجا داری.*
______________
*٣٢- در دفتر و منزل، گل هاے زیبا داشته باش.*
______________
*٣٣- حسابدارے و روشهاے آنرا یاد بگیر.*
______________
*٣٤- تزریق سرم وآمپول را یاد بگیر.*
______________
*٣٥- وارد ت نشو.*
______________
*٣٦- به سفر و همسفر فڪر ڪن.*
______________
*٣٧- تا ندانے ، نمے توانے ؛پس بدان ، تا بتوانی*
_____________
بیاییم فرهنگ سازے را آغاز ڪنیم
بقراط، پزشک و فیلسوف یونانے، نخستین ڪسے بود ڪه قسم نامه ے خودش را نقض ڪرد!
این ماجرا توسط "ژیرو دروسی" به تصویر ڪشیده شده است و صحنه اے را نشان مے دهد ڪه بقراط طلا و سڪه هاے نماینده اردشیر اول هخامنشے را نپذیرفته است.
در جریان طاعونے ڪه در سال ۴۴۰ قبل از میلاد در بخشے از امپراتورے ایران اتفاق افتاد، اردشیر اول را مجاب ڪرد ڪه نمایندگانے را همراه با صندوق هاے طلا به سوے بقراط در یونان بفرستد و از او دعوت ڪند ڪه براے از بین بردن این طاعون به ایران بیاید اما بقراط این پیشنهاد را رد مے ڪند و پاسخ مے دهد ڪه پارسیان در زمان خشایار شاه به یونان حمله ور شدند و از همین رو مایل به همڪارے با پارسیان نیست!
یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می شدی.مثل همه ی دیوونه ها.پیشونی ت رو می ذاشتی رو پیشونی م.چشمای مشکی ت می اومد جلوی چشمام. می گفتی حالا از دور منو ببین. بعد من چشمات رو نگاه می کردم.تو چشمات خودم رو می دیدم. یه بچه ی شَر بودم که میخ و چکش به دست،تو چشمات حرکت می کردم.میخواستم برم تو قلبت اسمم رو حک کنم.مثل بچه ای که رو میز چوبی مدرسه ش اسمش رو با تیغ مداد تراش حک می کنه. که بگه ایها الناس اینجا برای منه. کسی نیاد جای من رو بگیره. آخه می دونی حسودا کم نیستن.میان جای آدم رو بگیرن نه برای اینکه جای تو رو دوس داشته باشن فقط واسه اینکه می خوان تو اونجا نباشی! چشم بد دور باشه از هر کسی که سر جاشه.ما که سر جامون بودیم. مامان بزرگم همیشه می گفت هر چیزی سر جاش قشنگه. برای همین همیشه بهت می گفتم بیا بغلم.تو بغل من تو قشنگ ترین مخلوق خدا بودی. من چی بودم؟بچه شَر دیدی؟ هرچی کتک ش می زنن بلند میشه و می خنده و میگه درد نداشت.بعد دوباره شری می کنه. تا اینکه یه روز یکی به جای کتک زدن بغلش می کنه. آروممیشه.من از زندگی زیاد کتک خوردم.از آدم خودی،از آدم بی خودی زیاد زخم زبونخوردم. ولی تو زخم نبودی.تو درمان زخم بودی. مثل قدیما.اون زخما که با بوس خوب می شد.لبت بخیه می زد.منم که خداروشکر تمام تنم زخم .چقدر بخیه می چسبید.دیگه چی می چسبید؟ مراقب خودت باش» بهت گفته بودم معنی هر کلمه به کسی که میگه بستگی داره.وقتی تو می گفتی مراقب خودت باش» ، یعنی مراقب احساسم بهت باشم. که کم نشه. که فراموش نشهحرفایی که در گوشی گفتیم. من هیچ وقت بهت نمی گفتم مراقب خودت باش. همیشه می گفتم مراقبتم ،نگران نباش. بعد تو می خندیدی و تند تند لب هام رو بخیه می زدی.
اولین باری که از دور دیدمت یادته؟ چند ساعت کنار هم قدم زدیم.حرف و حدیث مردم رو دایورت کردیم به آبِ شورِ دریا که بشوره و ببره. گفتیم و خندیدیم و نفس کشیدیم. رسیدیم سر کوچه و گفتی من دیگه برم. پوست لبم رو کَندم و گفتم زخم شده. خندیدی و گفتی اینجا که نمیشه بخیه زد.یکی طلبت. بعد راه افتادی و من موندم به تماشا. از دور دیدمت. هر قدمکه برمی داشتی بر میگشتی تا ببینی هستم یا رفتم. که بودم و ماه شب چهاردهم رو رصد می کردم.وقتی رسیدی یه بخیه زدی به دستت و فرستادی سمتم.که باد آوردش و بی حساب شدیم.
می دونم خیلی وقته ندیدمت. ولی مراقبتم نگران نباش. راستی هنوز سمت شما باد میاد؟آدرسم رو که داری ،چند تا بخیه بفرست.نگران نباش خوبم. زخمِ دلتنگیه.
#حسین_حائریان
یک سال پیش دعوت شده بودم به یه مهمونی. یه ویلا بود طرفای جواهرده رامسر. یادم میاد فرداش امتحان هماتولوژی داشتم. برنامه م این بود که تا ساعت یازده دوازده بمونم و بعدش بپیچونم بیام شهسوار که یکم درس بخونم. تو مهمونی وقتی همه قر تو کمرشون فراوون بود و نمی دونستن کجا بریزن چشمم خورد به یه آشنا. یه آشنا که قرار بود دیگه غریبه باشه. یکی که بهم گفته بودن اون شب اونجا نیست ولی بود.صاحب مهمونی هم بود. تنها نبود. با یه نفر نبود. با همه بود و با هیچ کس نبود. من دعوت شده بودم تا ببینم. تا ببینم و زجر بکشم. این نمایش فقط برای من بود.پس دو ساعت و سی و هفت دقیقه تکیه دادم به دیوار و رقصِ بی نقص ش رو با بقیه تماشا کردم. اون شب هر کسی خواست دستم رو بگیره ،دستش رو رد کردم. از دیوار جدا نشدم. وارد بازی نشدم. فقط تماشا کردم. دنبال خودکار بودم که پیدا نشد. پس مداد چشم یکی از بچه ها رو گرفتم و رو دستمال کاغذی یه یادداشت نوشتم. وقتی دی جی رفت ، وقتی همه خسته و خیس عرق رو مبل نشسته بودن دستمال کاغذی رو دادم بهش و گفتم به من که خیلی خوش گذشت. گفت مطمئنی؟ گفتم خیالت راحت . همه چی عالی بود. سبک شده بودم. مثل آدمی که هزار تُن فکر و خیال از رو ذهنش برداشته میشه. مثل آدمی که سِنِّش همونه ولی هزار سال بزرگ شده. ساعت دو رسیدم خونه. نشستم هماتولوژی خوندم. ساعت هفت و نیم رفتم سمت دانشگاه و تو ده دقیقه همه ی سوال ها رو به راحتی نام و نام خانوادگی و رنگ مورد علاقه جواب دادم!
امشب وقتی خیلی اتفاقی تو یه دورهمی دوباره دیدمش نشست کنارم و گفت تا ابد ممنونتم. گفتم چرا؟ یه عکس از تو گوشیش بهم نشون داد. عکس دستمال کاغذی که روش با مداد چشم نوشته شده بود "هیچ وقت برای رنج دادن کسی جسم و روحت رو اجاره نده"
بعضی ها هم هستند که ادعا می کنند دوستمان دارند
اما .
خیلی با احتیاط از عشق می گویند خیلی با احتیاط ابراز احساسات می کنند .
پای حرفشان که می نشینی می گویند دلدادگی خوب است اما دلبستگی نه ،
می گویند باید منطق داشت،
باید برای همه چیز اندازه تعیین کرد باید فکر فردا بود
که اگر یک روز نبودیم و ترکشان کردیم خیلی دلتنگمان نشوند و روزهای نبودنمان حال روزهایشان را خراب نکند .
اما.
باید به این مدل دوست داشتن ها مشکوک بود
عشق و احتیاط با هم جور در نمی آید
من فکر می کنم
از کنار اینطور آدم ها باید خیلی با احتیاط
فقط رد شد .!
#فرشته_رضایی
شاید رها شدن و تنها موندن
ترسناک ترین حس دنیا باشه
اما بیتفاوتی نسبت به رفتن آدم ها،
یه حس پر از قدرته!
وقتی رهام کردی و رفتی
فکر کردم جایی که وایسادم ته دنیاست
فکر میکردم دیگه نفسم در نمیاد
انگار یکی وایساده روی گلوم و میخواد خفم کنه
فکر میکردم تموم شدم
اخر کارمه
دیگه عاشق نمیشم
دیگه کسی نمیتونه مثل تو منو به وجد بیاره
دیگه هیچ کسی نمیتونه قدر تو توی قلبم جا بشه
ولی رفتنت ته دنیا نبود
اکسیژن کم نیومد
خفه نشدم
تموم نشدم
من بعد تو قوی ترین آدم روی زمین شدم
حالا یه آدم بیتفاوتم
که هر کسی بخواد بره
خودم براش چمدون میبندم.
#سیما_امیرخانی
درباره این سایت